پدربزرگ من

ساخت وبلاگ
 دوشنبه بود 95/9/13 دقیقا 3 روز قبل تولدش ساعت 6 بعد از ظهر بود صدای تلفن مادرم آمد مادربزرگم بود زمانی که مادرم خبر را شنید حالش بد شد و تلفن از دستش افتاد صدای مادربزرگم می آمد چون هنوز پشت خط بود هنوز هم دوست ندارم که ان خبر را باور کنم چه برسد به آن موقع. پدر بزرگم سکته کرده بود خدا خیلی او را دوست داشت که زمانی که سکته ی قلبی کرد به سمت پهلوی راستش خوابیده بود نه چپ. 4 رگ قلبش گرفته بود 1 هفته در بیمارستان ماند تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتند که عمل قلب باز را انجام بدهند و بالن نزنند خیلی میترسید و قبل از عملش بسیار گریه می کرد ولی خب مجبور بود و بالاخره قلبش را عمل کرد و خدا رو شکر به خیر و خوشی تمام شد.

 

پدر بزرگ دوستت دارم 97/12/16 tiam taghizadeh

ترسناک ترین کتابی که تا به حال خوانده ام...
ما را در سایت ترسناک ترین کتابی که تا به حال خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tiam87 بازدید : 159 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 1:36